کد مطلب:134750 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

انگیزه های قیام از نظر امام
در قیام امام حسین (ع) عنصر اجتماعی بسیار برجسته است؛ از آغاز تا فرجام آن می توان این عنصر را مشاهده كرد. حضرت (ع) معتقد بود كه برای ملت مسلمان قیام كرده است؛ حضرت (ع) بر یزید به عنوان نماینده ی حكومت بنی امیه قیام نمود.حكومتی كه ملت مسلمان را به محرومیت و گرسنگی واداشت و سرمایه های این ملت را صرف لذتها و سركوب جنبشهای آزادیبخش می نمود. حكومتی كه مسلمانان غیرعرب را تحت ظلم و ستم قرار داد و آنها را به مرگ و نیستی تهدید می نمود و وحدت مسلمانان عرب را از هم پاشید و میانشان دشمنی و كینه توزی درافكند. حكومتی كه افراد با اندیشه ی سیاسی مخالفت سیاست خاندان اموی را آواره نمود و آنها را در بیغوله ها به قتل رساند و حقوقشان را قطع كرده و اموالشان را مصادره نمود. حكومتی كه حس قبله گرایی را به حساب هویت اجتماعی امت. مسلمان تشویق می نمود. حكومتی كه مستقیم و غیر مستقیم به نابودی حس انسانی در ملت می كوشید و به واسطه ی تخدیر دینی، هرگونه گرایش به آزادی خواهی را از بین برده بود. امام حسین (ع) بر تمام این امور قیام كرد. به برادرش محمد بن حنفیه در وصیتی كه به او كرد، چنین فرمود:


«من نه از سر خودخواهی خروج كرده ام و نه از گردنكشی و فساد؛ بلكه تنها برای اصلاح در امت جدتم خروج كرده ام. آمده ام تا امر به معروف نمایم و نهی از منكر. هر كس مرا به قبول حق، بپذیرد [بداند] كه خداوند شایسته ی حق است و هر كس مرا نپذیرد، صبر خواهم كرد تا خداوند میان من و آن قوم به حق داوری نماید؛ كه خداوند بهترین داوران است».

پس اصلاح در امت جدش (ص) و خاندانش، هدف قیام او بوده است. نكته ی قابل توجه در این عبارت حضرت (ع) است كه فرمود:

«هر كس مرا به قبول حق بپذیرد [بداند] كه خداوند شایسته ی حق است».

یعنی نفرمود: هر كس مرا به خاطر شرف و ارجمندی ام و جایگاهم در میان مسلمانان و خویشاوندی ام نسبت به رسول خدا بپذیرد... هیچ یك از این امور را نفرموده است؛ بلكه پذیرش حق بسته است و این یكی از ادعاهای اوست. مرد وقتی دعوت كننده ی به حق را می پذیرند، در حقیقت او را به خاطر حق و خیر می پذیرند نه به خاطر خود او. این مطلب فراتر است از تفاخر قبیلگی كه سرمایه ی هر رهبر سیاسی یا دینی در روزگار حضرت (ع) بوده است.

عنصر اجتماعی در قیام حضرت (ع) همچنین آن گاه پدیدار گشت كه با حر بن یزید ریاحی برخورد كره بود؛ یعنی بعد از آن حضرت (ع) پستی مردم عراق بعد از بیعت با ایشان را دریافته بود؛ بعد از این كه خبر مرگ فرستاده اش، مسلم بن عقیل به او رسیده بود و برای او یارانش سرنوشت هراسناكی كه همه منتظر آن بودند، مشخص شده بود. حضرت (ع) برای سربازانی كه با حر بوده اند، چنین سخنرانی نمود:

«ای مردم، پیامبر (ص) فرمود: هركس سلطان ستمگری را ببیند كه حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان او را می شكند و مخالف سنت پیامبرش عمل می كند و در میان بندگانش به گناه و تجاوز می پردازد و به گفتار و كردار بر او نشورد، بر خداوندست كه او را در آتش افكند. بدانید كه این قوم به پیروی از شیطان پرداختند و ترك پیروی


خداوند نمودند و فساد را آشكار و حدود الهی را وانهادند. غنیمت را به خود اختصاص دادند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند. [در چنین وضعی] من شایسته تر از دیگران به قیام كردنم؛ نامه های شمابه من رسید و فرستاده های شما برای بیعت نزد من آمدند و شما حتما مرا تسلیم [دشمن] نخواهید كرد و خوار نخواهید ساخت. اگر بر بیعتتان هستید كه به رشد و آگاهی رسیدید. [بدانید] كه من حسین پسر علی (ع) و فاطمه دختر رسول خدا هستم؛ جانم با شماست و خانواده ام با شما. من پیشوای شما هستم. اگر چنین نكنید و عهدتان را بشكنید و از بیعتم شانه خالی كنید به جانم قسم، برای شما چندان زشت نیست چون قبلا با پدر و برادرم و پسر عمویم، مسلم چنین كردید. فریب خورده است آن كه فریب شما را بخورد؛ شما بهره تان را ضایع نمودید و البته هر كس پیمان شكنی كند بر خود چنین كرده است». [1] .

حضرت (ع) در این خطبه عوامل قیامش را تبیین می كند كه عبارت است از: ظلم و ستم گرسنگی و محرومیت مردم، تحریف دین و چپاول بیت المال. در ضمن برای آنها ترس ار محرویمت و آوارگی كه پس از قیام دچارش خواهند شد، به تصویر می كشد. چون آنها زندگی همراه با پستی و ذلت را بر ترس را تغییر كه شاید دچار شكست شوند و با مشكلات مواجه شوند، ترجیح می دادند.

با توجه به این آگاهیها برایشان چنین فرمود:

«من حسین (ع) پسر علی (ع) و فاطمه دختر رسول خدا هستم».

اول محوریت خود را بیان كرده و سپس به آنها فرمود:

«جانم و خانواده ام با شماست و من پیشوای شما هستم».

یعنی ظلم و محرومیتی كه خواهد بود برای من هم هست. با تأمل در این عبارت كه «من شایسته ترین كسی برای قیام كردن هستم» در می یابیم كه حضرت (ع) از نقش تاریخی


تغییر ناپذیرش كه باید آن را ایفا می كرد، با خبر بوده است.

برای بار سوم حضرت (ع) با مردم عراق درباره ی قیامش و توجیهاتی كه برای آن داشت، سخن گفت؛ این خطبه در آخرین ساعاتی كه درگیری بین او و لشكر بنی امیه رخ داده بود. می گویند حضرت (ع) سوار بر اسبش شد و از آنان خواست تا ساكت شوند ولی آنها سكوت نكردند. سپس به آنها فرمود:

«وای بر شما چه شده است كه سكوت نمی كنید و به سخنانم گوش نمی دهید. من شما را به راه راست فرا می خوانم؛ هر كس از من پیروی كند از راه یافتگان است و هر كس از من نافرمانی نماید، از هلاك یافتگان. همه ی شما از فرمان من سرپیچی می كنید و به سخنانم گوش فرا نمی دهید. چون دلهای تان از حرام پر شده است و بر آن مهر خورده است. وای بر شام، چرا سكوت نمی كنید؟ چرا گوش نمی سپارید؟»

یاران عمر بن سعد كه در میان آنها بودند به سرزنش هم پرداختند و گفتند:

«سكوت كنید، او كه حمد و ثنای پروردگار را به جای آورد و از اصل و نسبش سخن گفت و به پیامبر (ص) و فرشتگان و رسولان الهی درود فرستاد و بلیغ سخن گفت».

آن گاه حضرت (ع) فرمود:

«مرگ و ننگ باد بر شما ای جماعت؛ [آیا به یاد می آورید] زمانی كه از ما داد خواستید و سرگردان بودید؛ و در حالی كه بر خود می لرزیدید شما را یاری كردیم. علیه ما شمشیر كشیدید با این كه بر یاری دادن به ما سوگند خورده بودید. آتشی كه ما آن را علیه دشمن خود و شما برافروختیم، بر ما پاشیدید!! علیه دوستداران و والیان تان بسیج شدید و علیه آنها به نفع دشمنان تان متحد گشتید. آن هم برخلاف عدالتی كه در میان شما رواج دادم، جز حرام دنیا كه آنها به شما رسانند و زندگی ناچیزی كه به آن طمع بستید نصیب و بهره ای برای شما نخواهد بود. بی آن كه گناه یا خطایی از ما سرزند و یا رأی و نظری كه آن را ضعیف پنداشته باشید (بدین اقدام


دست یازیدید). وای بر شما كه ما را خوش نداشتید و ما را وانهادید. بر ما روی ترش كردید و حال آن كه شمشیر درغلاف بود و هیبت و عظمت آسوده؛ و هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیدیم؛ اما شما همچون ملخان به سوی جنگ شتافتید و همچون حمله ی پروانه ها به آن فراخواندید. بدا به حال شما ای بردگان امت و نابهنجاران و ردشدگان قرآن و فسون شیطان و باند گناهان و تحریف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنت و قاتلان فرزندان پیامبران و از بین برندگان عترت اوصیا و به نسب ربط دهنده ی زنازادگان [2] و آزاردهندگان مؤمنان و یاری دهنده و فریادرس جلوداران ریشخند زنندگان [3] و آنان كه قرآن را پاره پاره كردند؛ چه بد چیزی پیش فرستادند و آنان در عذاب جاودان هستند.

شما به فرزند ابو سفیان بن حرب و پیروانش یاری می رسانید و از ماترك یاری می كنید؛ آری به خدا قسم ترك یاری در شما مشهور است و اصل و اساس آن در شما ریشه دوانده است؛ و شاخ و برگ تان بر آن قوت گرفته است و دلهای شما بر آن ثابت گردیده و سینه های شما را انباشته كرده، و شما زشت ترین میوه هستید: (كه) موجب اندوه بینندگان و طعمه ی غاصبانید. لعنت خداوند بر پیمان شكنان كه سوگندها را پس از تأكید و پافشاری نقض كردند - شما خداوند را علیه خودتان كفیل قرار دادید - به خدا قسم شما هم آنها هستید.

آن زنازاده ی فرزند زنازاده مرا میان شمشیر و ذلت مخیر كرده است؛ ذلت از ما به دور است؛ خدا و رسولش و مؤمنان آن را از ما نمی پذیرند؛ و نیاكان پاك و دامنهایی پاكیزه و مردانی بلند همت و با اراده اطاعت از دونان را بر كشته شدن بزرگواران ترجیح نمی دهند... بدانید كه من عذر آوردم و بیم دادم؛ من این خاندان را از بین خواهم برد؛ با این كه تعداد افرادم اندك و تعداد دشمن زیاد و یاوری هم ندارم...».

آن گاه حضرت (ع) فرمود:


«اگر پیروز شویم ما از گذشته پیروزمندان بوده ایم و اگر مغلوب شویم، مغلوب شوندگان نیستیم»

«سرشت ما ترس و بزدلی نیست اما بگذار مرگ ما باشد و حكومت و دولت به دیگران برسد».

«آن گاه كه مرگ سینه اش را از مردمان بردارد، به ناچار به سوی دیگران زانو خواهد زد».

«مرگ بزرگان ما را در ربود؛ چنان كه بزرگان گذشته را نیز از بین برد».

«اگر پادشاهان جاودان مانده اند پس ما هم جاوانیم و اگر بزرگواران باقی مانده اند، ما هم ماندگاریم».

«پس به ریشخند زنندگان به ما بگو، بهوش باشید؛ آنان نیز به آن چه كه ما دچار شدیم، دچار خواهند شد». [4] .

حضرت امام حسین (ع) ر این خطبه درباره ی آنها واقعیت زندگی آنها و بیهودگی آن زندگی برای آنها سخن گفت. به آنان گفت كه چگونه از دست حاكمان ستمگرشان از او یاری خواستند و سپس با همان ستمگران علیه او همدست شدند. حاكمان ستمگری كه هرگز با آنها به عدالت رفتار نكرده بودند بلكه آنها را در برابر زندگی پست و ناچیزی به حرام واداشتند. زندگی ای پست و كم فایده، ناچیز، چون در طول عمر برای زندگی ناچیز و ذلیلانه ای به كار می پرداختند و ناچیز به این اعتبار كه پاداش عمل ناچیزی است. حضرت (ع) برای آنها از مواضع مكررشان نسبت به جنبشهای اصلاحی سخن گفت كه آنها همیشه اظهار علاقه و اراده برای قیام می نمودند. عزم بر تغییر وضعیت ناگوار داشتند. اما آن گاه كه امر جدی شد به جای این كه پشتیبان قیام باشند، عیله آن موضع گرفتند. به آنان گفت كه دشمنان او، دشمنان آنها نیز هستند، اما آنها به دست خودشان زندگی شان خراب می سازند و با آزاد كنندگانشان می جنگند، كسانی كه می دانند آنها را از دست دشمنان و خواركنندگان و ستمگرانشان رها می سازند.


این خطبه با این سبك انقلابی و كوبندگی و افشاگری كه دارد، كاملا با فضای روانی حاكم بر لشكریان بنی امیه در آن روزگار، سازگاری دارد. سربازان آن لشكر به خوبی می دانستند كه با چه كسانی می جنگند، لذا حضرت (ع) در پی آن بود كه آنها را از زشتی و سنگینی گناهی كه مرتكب می شوند، آگاه سازد، در پی آن بود كه جامعه ی اسلامی، این جامعه ی خوار شده، ندای رسای او را بشنود. حضرت (ع) با این شیوه ی بیان، از هر مسلمانی آتشفشانی ویرانگر و آماده ی انفجار ساخت.



[1] طبري ج 4، ص 304 و 305. الكامل، ج 3، ص 280. أعيان الشيعه، ج 4، ص 228 و 229.

[2] منظور ابن زياد است كه معايه به خود ملحق كرد.

[3] منظور عمروعاص است كه پيامبر را مسخره مي كرد.

[4] أعيان الشيعه، ج 4، بخش اول، ص 155 تا 160.